کد مطلب:214801 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:345

علوم حضرات أئمه (در پاسخ سؤالات علی بن سوید)
عن علی بن سوید قال، كتبت الی أبی الحسن موسی علیه السلام، و هو فی الحبس كتابا أسأله عن حاله و عن مسائل كثیرة، فاحتبس الجواب علی أشهر، ثم أجابنی بجواب، هذه نسخته:

بسم الله الرحمن الرحیم. ألحمدلله العلی العظیم الذی بعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنین، و بعظمته و نوره عاداه الجاهلون... و سألت عن مبلغ علمنا؟ و هو علی ثلاثة وجوه: ماض و غابر و حادث.

فأما الماضی: فمفسر. و أما الغابر: فمزبور. و أما الحادث: فقذف فی القلوب و نقر فی الأسماع، و هو أفضل علمنا، و لا نبی بعد نبینا محمد صلی الله علیه و آله

روضه كافی ص 124

ترجمه: علی بن سوید سایی گفت: به حضور امام هفتم كه در زندان بود، نامه ای نوشته و از حالات آن حضرت استفسار نموده، و ضمنا از مسائل زیادی از آن جناب پرسیدم؟



[ صفحه 116]



و مدتی پاسخ نامه و سؤالات من به تأخیر افتاده، و پس از چند ماه جواب نامه را دادند، و نسخه آن این است:

بسم الله الرحمن الرحیم. ستایش كردن مخصوص به پروردگاری است كه بلندمقام و دارای عظمت و بزرگواری باشد، آن خدایی كه به عظمت و نور خود قلوب مؤمنین را بینا گردانیده است، و به سبب عظمت و نور او أفراد جاهل با او دشمنی ورزیده اند... و سؤال كردی از حد وصول علم ما؟

و علم ما بر سه صورت باشد: ماضی، غابر، حادث. أما ماضی كه در زمان گذشته محقق شده است: پس آن شرح و توضیح داده شده است در كلمات أنبیاء و أولیاء علیهم السلام.

و أما غابر كه از مجموع و از كلیات سابق باقی مانده است: پس آن تحكیم و تثبیت شده، و معلوم و مشهود است.

و أما حادث كه بعدا پدید آید: پس آن انداختن به قلب ها و یا زدن خفیف در گوشها باشد، و این قسم سوم بهترین علم ما است كه خداوند متعال عطاء می فرماید.

و در عین حال پیغمبری پس از پیغمبر ما نباشد.

توضیح:

در این حدیث شریف موضوعاتی را توضیح می دهیم:

1- بعظمته و نوره أبصر: ابصار: به معنی بینایی دادن است، و این معنی متوقف است به داشتن بزرگواری و قدرت و توانایی و نور، تا بتواند در أثر داشتن مقام



[ صفحه 117]



عظمت كه تفوق در قوت و بزرگواری است و به اقتضای نور ذاتی خود، مؤمنین را بینایی و بصیرت باطنی و معرفت بدهد.

و همین بودن عظمت و نور است كه: أفراد جاهل كه غرق تاریكی جهل و ظلمت قلب و محجوب به هوی و تمایلات مادی هستند، با او مخالفت و عناد ورزیده، و در حقیقت با بزرگواری و نورانیت و سعادت خود دشمنی می نمایند.

2- مبلغ علمنا: بلوغ به معنی رسیدن چیزی است به حد أعلی و تمام آن، و آن صیغه اسم مكان است به معنی محل و مقام بلوغ.

و چون علم به ضمیر - نا، اضافه شده است: دلالت می كند به علوم مخصوص حضرات أئمه علیهم السلام.

و علومی كه برای مقام امامت و ولایت لازم است: از سه قسمت متشكل می شود، أول - آنچه مربوط به أحكام و آداب دینی و راجع به أعمال و وظائف ظاهری بندگان است.

دوم - آنچه در رابطه تهذیب نفس و تزكیه قلب و تصفیه باطن از صفات رذیله حیوانی است.

سوم - آنچه ارتباط پیدا می كند به عالم لاهوت از معارف و حقائق الهی و دقائق صفات و أسماء ربانی، كه باید با افاضه و وحی و الهام از جانب پروردگار متعال صورت بگیرد.

و در كافی (باب صفة العلم) از امام هفتم نقل می كند كه: انما العلم ثلاثة: آیة محكمة أو فریضة عادلة أو سنة قائمة.

علم بر سه گونه است: آیت (آنچه نشان دهنده مقصود باشد) محكم و متقن كه



[ صفحه 118]



مظاهر صفات و مقامات الهی است.

و فریضه و اندازه گیریهای معتدل است كه: عبارت باشد از تسویه و تعدیل صفات و اخلاق نفسانی.

و روش و طریقه برپا شده و عملی است كه: عبارت باشد از أحكام و آداب دینی و مقررات لازم و وظائف انفرادی و اجتماعی كه از جانب خداوند متعال برای سعادت مردم تنظیم می شود.

3- فأما الماضی فمفسر: ماضی به معنی چیزی است كه محقق و واقع شده است. و تفسیر به معنی شرح دادن با توضیح باشد.

و عنوان علم ماضی: أعم است از آنكه از قسم مربوط به أحكام و آداب و وظائف عملی باشد. یا در رابطه تهذیب نفس و تزكیه أخلاق باشد. و یا از معارف و حقائق باشد.

و هر كدام از این أقسام كه در گذشته محقق و واقع بوده است: قهرا در كتابهای آسمانی و كلمات أنبیاء و أوصیاء به اندازه لزوم شرح و توضیح داده شده است.

4- و أما الغابر فمزبور: غابر به معنی باقی مانده ای كه استمرار پیدا كند از جمله موضوعی كه به نحو كلی یا مطلق ذكر شده است.

و مزبور به معنی مطلق خطوطی است كه تثبیت و تحكیم بشود خواه خط طبیعی باشد و یا خط كتابتی و یا روی نظر و فكر.

و آنچه از علوم سه گانه گذشته، بقایا و آثار و متعلقات مربوط به آنها، و یا فروع و لوازم و لواحقی باشد: البته در صحف خارجی و یا در صحف قلوب أولیاء خدا مضبوط و ثابت و روشن و مقرر می باشد.



[ صفحه 119]



مانند فروع و آثاری كه از اصول و كلیات استفاده شده، و علماء ربانی با نورانیت قلب و با قدرت علمی استباط كرده، و با قاطعیت حكم می دهند. و بالاتر از این حكم و استنتاج حضرات أئمه علیهم السلام است كه حكم آنان مطابق واقع و حقیقت باشد، نه قطع و یقین از لحاظ ظاهر.

5- و أما الحادث فقذف فی القلوب و نقر فی الأسماع: قذف به معنی رمی و انداختن است. و نقر به معنی زدن خفیفی است كه به وسیله انگشت یا منقار و أمثال آنها صورت بگیرد.

و جامع این دو قسمت عبارت است از وحی، و آن القاء أمری است در باطن دیگری، خواه به واسطه باشد یا بی واسطه، و لازم است با تحقق حالت شهودی، و مفید علم و یقین باشد.

و به هر صورت همین طوری كه وحی أمر معنوی و روحانی است: می باید در طرف روحانی و روح انسان وارد شود، و منظور از قلوب و أسماع و قذف و نقر: مفاهیم روحانی آنها باشد، نه عناوین و مصادیق مادی خارجی.

و فرق در میان قذف در قلوب و نقر در أسماع این است كه: در قذف در قلوب، فقط خود مطلب فهمیده می شود كه وارد قلب شده، و قلب نورانی انسان آن را شهود می كند، مانند مشاهده چشم چیزی را كه در مقابل او باشد، و این شهود قویتر از مشاهده حس باصره ظاهری است، و هرگز این معنی به خیال و وهم و أمثال آنها اشتباه نخواهد شد.

و أما در نقر در أسماع: این معنی در أسماع قلوب با استماع لین و با نقر و برخورد لطیف تحقق پیدا می كند، و در موارد شنیدن أصوات روحانی با كلمات



[ صفحه 120]



استعمال می شود.

و چون این نقر نیز القاء أمری است در قلوب به واسطه كلمات و ملائكه و أرواح، یا ایجاد بی واسطه: از مصادیق وحی خواهد بود.

و به هر صورت خواه القاء به صورت قذف باشد و یا به صورت نقر: لازم است انكشاف شهودی در قلب حاصل شده، و یقین و طمأنینه صددرصد پیدا گردد.

اگرچه موارد این دو مفهوم مختلفند: زیرا سمع را در مورد شنیدن مسموعات، و قذف را در مورد دیدن و درك مبصرات استعمال می كنند.

6- و هو أفضل علمنا: آری در دیدن و شنیدن ظاهری جسمانی، محتاج به وسائط و أسباب باشد، تا وارد قلب شده و برای قلب و روح انسان علم حاصل شود، ولی در سمع و ابصار باطنی روحی، خود روح و نفس انسان بدون وساطت چیزی (از مكان و هواء و عضو باصره یا سامعه و أعصاب و غیر اینها) أشیاء مورد نظر و سمع خود را ادراك نموده، و با ادراك شهودی یقینی نتیجه می گیرد.

و این است كه می گوییم: ادراك قلب قویتر و نافذتر از احساس حواس ظاهری بوده، و بیشتر افاده یقین می كند.

و حتی در دو قسمت اول از صور و وجوه علم كه ماضی و غابر بود: باز علم و یقین در مرتبه شهود كامل قلب نبوده، و محتاج به واسطه نقل و استنباط می شد.

و ضمنا لطف تعبیر به كلمه وجوه: در این مورد، و كلمه - تنوع العلم بثلاثة: در حدیث رسول اكرم (ص) معلوم گردید، زیرا بحث در اینجا از خصوصیات و وجوه مطلق علم است از هر نوعی كه باشد، نه در اقسام و أنواع آن.

رجوع شود به كلمه وحی از كتاب التحقیق.



[ صفحه 121]



و برای تأیید روایت گذشته: حدیث دیگری نیز از امام هفتم از اصول كافی (باب جهات علوم الأئمة) نقل می كنیم:

مفضل بن عمر گفت، عرض كردم به محضر امام هفتم كه ما از حضرت أبی عبدالله (ع) روایتی داریم كه فرموده است: علم ما غابر (در رابطه ی علوم گذشته از أنبیاء و أئمه علیهم السلام)، و مزبور (آنچه ثابت و محكم نزد آنان است)، و نكت (زدن و تأثیر در چیزی است) در قلوب، و نقر (زدن لطیف و خفیف) در گوشها باشد. أما غابر: اشاره است به آنچه از علوم متقدم باشد و أما مزبور: آنچه از علوم در آینده است. و أما نكت در قلوب: عبارت است از الهام. و أما نقر در أسماع: آن چیزی است كه به وسیله ملك حاصل شود.

و نكت نتیجه قذف است، یعنی نظر در آن به جهت تأثیر است.

و باید توجه داشت كه: موضوع قذف و نكت در قلوب و یا نقر در أسماع، برای كسی مفهوم می شود كه به صفاء و روحانیت و طهارت قلب رسیده، و با علائق مادی و صفات حیوانی محجوب نگردد. و اگر نه پیوسته در تحت نفوذ أوهام و خیالات شیطانی قرار گرفته، و هرگز ارتباطی با ماورای عالم ماده پیدا نخواهد كرد.

آری اگر كسی موفق شده و صفاء و طهارت و روحانیتی در باطن پیدا كرده، و صفات حیوانی و أنانیت را از قلب خود تصفیه نمود: به معانی نكت و نقر در حدود نورانیت و روحانیت و ارتباط خود، عملا مطلع خواهد شد.

ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائكة - 41 / 30 - آنان كه با كمال صدق گفتند كه خداوند مربی ما پروردگار متعال است، و سپس روی این سخن عملا استقامت صددرصد داشتند: ملائكه برای آنها نازل شده، و آنان را



[ صفحه 122]



هدایت می كند.



[ صفحه 123]